جدول جو
جدول جو

معنی سرکه فشاندن - جستجوی لغت در جدول جو

سرکه فشاندن
(رِ گَ تَ)
طعنه زدن:
بس کن از سرکه فشاندن زآن لب میگون که من
دل بر آن میگون لب سرکه فشان خواهم فشاند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ کَ / کِ فَ / فِ)
کنایه از سختی در عبارت، بدگویی کردن، طعنه زدن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
سخت در عتاب کردن. (رشیدی). کنایه از سخت بیدماغ. (آنندراج) ، بدگوی طعنه زن. (آنندراج). بدگوی و طاعن. (رشیدی) :
یوسف من گرگ مست باده بکف صبح فام
وز دو لب باده رنگ سرکه فشان از عتاب.
خاقانی.
گهگهی آن شکرنشان سرکه فشان ز لب شدی
گرم جگر شدم ز لب سرکه فشان من کجا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرکه فشانی
تصویر سرکه فشانی
سرکه ریزی، بد گویی طعنه زنی
فرهنگ لغت هوشیار